دانلود رمان کوئوکا از رویا قاسمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یه دختر شیطون همیشه خندون که تو خانواده پر خلافی زندگی می کنه که سر و کارشون با مواد مخدره ولی خودش یه دانشجوی درسخونه که داره تلاش میکنه کسی از ماهیت خانواده اش خبردار نشه… غافل از اینکه عموی دوست صمیمیش که یه آدم خشک و متعصبه خیلی وقته پیگیرشه و وقتی باهاش آشنا میشه صهبا تازه میفهمه که اون…
خلاصه رمان کوئوکا
من شیمی می خونم. درواقع چون آزمایشات زیادی تو خونه مون به طور زنده انجام می شد، خواسته یا ناخواسته به این رشته علاقمند شدم. بچه تر که بودم حدوداً نه یا ده ساله به بابا تو آزمایش و تولید مواد کمک می کردم. این کمک شامل به هم زدن مواد با قاشق توی جامه ای بزرگتر، همینطور بسته بندی مواد در سایزهای یه اندازه بود. نبوغ زیادیم به خرج می دادم از جلد مشمایی کتاب استفاده می کردم، چون هم دوامشون خوب بود، هم خیلی چسبناک نبود! بار آخری که درحال کمک به بابا بودم دچار عارضه ٔ سوختگی شدم، جام با محتویات
داغ و سیاهش ریخت روی رون هام و این شد که از انجام آزمایش ها برای همیشه کنار گذاشته شدم. اما چیزیکه باعثشد من از توهم مناسب بودن اوضاع خانواده م خارج بشم یکی از همکلاسی هام به اسم اسماء بود. کلاس اول راهنمایی بودم، مدرسه ٔ محله مون، به خاطر بنای قدیمی و نامناسبش بسته شد و به ناچار به مدرسه ای که چند محله از خودمون بالاتر بود فرستاده شدم. اسماء بیشتر وقت ها غایب بود و روزهایی که به مدرسه می اومد همیشه توی خودش بود. بچه ها می گفتن افسردهست، چون پدرش معتاده و مادرش میخواد، از باباش جدا بشه!
برای من خیلی عجیب بود، هیچجوره نمی تونستم بفهمم که چرا مادرش میخواد از پدرش جدا بشه. تو خونه ٔ ما این مسئله عادی بود، مامان گله ای نداشت. دعوا نبود. کسیم نمی خواست از کسی جدا بشه. از نظر من هر وقت بابا پای بساطش بود، خیلیم خوب و عالی بود! چون اونوقت مامانم می شِست کنارش، براش چای نبات می ریخت، میوه پوست می گرفت. بابام که کیفش کوک بود، از جیب پیرهنش چند تا اسکناس درمیاورد و به مامان می داد. اونوقت من و مامان می رفتیم بازار و من می تونستم یه عروسک باربی موطلاییِ نو داشته باشم…