دانلود رمان فصل انار از فائزه عامری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
خسته از سرپا ایستادن طولانی مدت، قوطی های کنسرو لوبیایی که یکی پس از دیگری میرسند را برمیدارد و داخل جعبه میچیند. کار یک نواختی که مجبور است هر روز از ساعت هفت و نیم صبح تا چهار عصر انجام بدهد! بازدمش را خسته و کلافه بیرون میفرستد. چیه دخترم؟ هی آه می کشی امروز؟ نگاهی به منصوره خانم میاندازد و لبخندی که بی شباهت به پوزخند نیست، تحویلش میدهد. انگار که بخواهد دقودلیاش را خالی کند، میگوید: چیزی نیست منصوره خانوم، خوشی زده زیر دلم!
خلاصه رمان فصل انار
در حقیقت شروع این رابطه و کشش عجیبی که نسبت به نارگون پیدا کرد برای پر کردن این خلا همیشگی بوده است … ولی حتی در همین مورد هم او نتوانست آنطور که باید این رابطه را پیش ببرد حالا نازکی این تار مو که تا مرز پارگی پیش رفت ولی حفظ شد… او را به تلاطم انداخته است فرصت ها همیشه وجود نخواهند داشت… گاهی خیلی زودتر از آنچه که فکرش را می کنی دیر می شود… هنوز هم آمادگی صحبت با فروغ را ندارد ولی می داند که باید او در جریان بگذارد.
با شماره وکیلش آقای فرخی تماس میگیرد و می خواهد که برایش در نزدیک ترین زمان ممکن بلیط هواپیمایی به مقصد مریوان بگیرد. بعد از صحبت با پزشک نارگون در مورد روند درمان و بعد از اینکه مطمئن میشود تمام کاری که لازم بوده فعلا و همینجا برای نارگون انجام شده است، از مطب به بیمارستان برمی گردد. طبق گفته پزشکش حداقل دو تا سه روز زمان لازم است تا شرایط نارگون پایدار شود و مطمئن شوند که خونریزی مغزش بیشتر نمی شود،
بعد می شود برای انتقالش به تهران و بیمارستانی مجهزتر اقدام کرد. پشت فرمان در حالی که در خیابان های نسبتا خلوت مریوان رانندگی میکند سیگاری روشن می کند و کام می گیرد… نگاهی به صندلی خالی کنارش می اندازد… حاضر است تمام دارایی اش را بدهد فقط برای اینکه نارگون را دوباره صحیح و سالم اینجا ببیند وارد پارکینگ بیمارستان می شود و ماشین را پارک می،کند آفتاب غروب کرده و هوا رو به تاریکی و سرمای بیشتر می،رود کاپشن مشکی اش را از صندلی عقب برمی دارد و به تن می کند.