دانلود رمان گرگینه (جلد اول) از hanieh & narsis_Lavani با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
راجع به پسری هستش که بنا به دلایلی در تیمارستان بستری شده و متاسفانه هیچکسی نمیدونه مشکلش چیه و نمیتونه حریفش بشه چون فوق العاده پرخاشگره… تا اینکه…!
خلاصه رمان گرگینه
لبخند مسخره ای زد دستانش را درون جیب هایش کرد، برگشت و از همان مسیری که آمده بود رفت، سوار ماشینش شد و از در تیمارستان خارج شد. من ماندم و نقشه ی ندانستهی درون ذهن حسام! خسته به سمت اتاق رایان برگشتم با مسکنی که بهش داده بودند خوابیده بود. نگاهی به لباس هایش کردم… عوض کرده بودند. در اتاقش را بستم و به اتاقم برگشتم. خیلی دلم می خواست نقشه ی حسام را بدانم. تلفن را برداشتم دکمه ۱ را فشار دادم. +خانم سمایی؟ _بله؟ +من توی اتاقمم اگه مریض اتاق ۱۱۱ بیدار شد یا سر و صدایی از اتاقش آمد
من را خبر کن… در ضمن، هیچ کس حق رفتن به اتاقش را نداره جز آقای جامی! _بله.. بله. تلفن را قطع کردم و سرم را روی میز گذاشتم، از شدت خستگی بیهوش شدم. با تکان های حسام سرم را از روی میز برداشتم. لبخند قشنگی به لب داشت. _سلا م خانم دکتر خوشخواب.. اممم به قول شما فرانسوی ها letex! موهای روی صورتم را کنار زدم، ولی باز با سماجت تمام دوباره روی صورتم ریختند. +اولا سلام صبح بخیر دوما اینجا چی کار میکنی؟ سوما letex نه و latex (به فرانسه یعنی خوش خواب) چهارما از کی فرانسوی یاد گرفتی؟ دستانش را به نشانه ی
تسلیم بالا برد. _ترمز بابا من فقط یه صبح بخیر گفتم همین! به صندلیم تکیه دادم، احساس می کردم تمام مهره های گردن و کمرم در حال انحنا مانده اند و قصد راست شدن ندارند. +تو که گفتی خوش خواب! اخم تصنعی کرد. میز را دور زد و روی میز، در فاصله ی نزدیکی از من نشست. موهای صورتم را کنار زد دست راستش را روی پاهاش اهرم کرد و لبخند شیرینی زد. _دونه دونه سوالاتتو جواب بدم؟ یا سوال بپرسم؟ دستانم را بغل کردم. +تو که من را می شناسی! دستانش را در هوا تکان داد. _اوه البته مادمازل! صبح شما هم بخیر استاد هر دوی ما را کار داره…