دانلود رمان شکنجه (جلد سوم) از رویا رستمی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در موررد خواهر ویهان و ونداد ب نام ونوس ک تو ی مهمانی دعوت میشه اما نمیره خودشو ب میزبان معرفی کنه و به میزبان بر میخوره و میزبان پرتش میکنه از خونه بیرون و ونوس میگ انتقام میگیرم ک در این راه….
خلاصه رمان شکنجه
صبا بیا همون جای همیشگی. _اومدم با تاکسی رفته بود. هنوز هم نمی خواست صبا بداند. این مخفی کاری خوشایند نبود. ولی از آنجا که چندتا از دوستی هایش فقط محض همین ثروت بهم خورد پس این بار مخفی کاری کرد. از تاکسی پیاده شد. کنار سی و سه پل روی نیمکت همیشگی نشست. طولی نکشید که صبا آمد. ببخشید تورو خدا ونوس جون. خیلی عصبیم صبا. گفتم بیا خودتو معرفی کن. خر کی باشه یابو؟ صبا لبخند زد. ونوس دختر مغروری بود. تو نمی شناسیش. به درک، اونم منو نمیشناسه، نشونش میدم، فقط یکم اطلاعات ازش می خوام صبا متعجب و ترسیده نگاهش کرد.
انگار راستی راستی ونوس را نمی شناخت. شش ماهی از دوستیشان می گذشت. پا رو دم سیاوش نذار. ونوس پوزخند زد . پس اسمش سیاوشه صبا پوفی کشید. نگاهش را به آب زاینده رود دوخت. آب با جریان آرامی در حال عبور از سی و سه پل بود. هیچ نسیمی محض رضای خدا نمی آمد. ولی مردم عین مور و ملخ دور آب بودند. ونوس بیخیال، بابا مهمونی خونه ی خودش بود، قوانین خاص خودش رو داره. همه نوکر و کلفتش بودن که اول باید بیان دست بوسی آقا؟ چی بگم والا؟ ونوس فقط درون ذهنش داشت نقشه می کشید. حال این مردیکه ی گوسفند را می گرفت. نشانش می داد. کسی
حق نداشت ونوس صولتی را ناراحت کند. همانی هم که دلش را شکست رفت تلافیش را کرد. شکستش داد. دلش آرام نشد. ولی همین که جوابش را داد خوب بود. جواب این یکی را هم می داد. دستی به گونه اش کشید. داغ بود. هروقت عصبی میشد صورتش داغ می کرد. صبا یکم اطلاعات بهم بده دیگه کاری بهت ندارم. من چیز خاصی ازش نمی دونم. در همون حد هم بدونی کار من راه می افته. باشه عزیزم. ونوس لبخند زد. راه حل ونداد و شرکتش بود. و البته با مشارکت خودش. در آن شرکت سهم داشت. فقط هیچ وقت نشد که بتواند کاری کند. نخواست البته. به آماده خوری عادت کرده بود. ولی حالا فرق داشت. قرار بود تلافی کند…