دانلود رمان من شوری از فاطمه عیسی زاده با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
چه کسی می داند، شاید الان خواب هستیم و زندگی واقعی همان است که ما خیال می کنیم در خواب می بینیم. شاید ثانیه ای قبل مرده ایم و هنوز نمی دانیم، همه چیز شدنی است حتی احتمال تراوش من در جسم دیگری، همان قدر ممکن که خود را در آینه دیده ای. شاید منه آن سوی آینه واقعی تر از منی است که چشم هایش عکس خود را در آینه رصد می کند. چه اهمیتی دارد گذشته درگذشته و من نیز هم…
خلاصه رمان من شوری
خوب میشم نگران نباش! انگار من نگران بودم برو عمو …فقط در همین حد که امشب رو نمیری و من به هوای تو برم کپه مرگم رو بذارم برام کافیه. چنان خسته بودم که می توانستم من هم در کنارش از حال بروم زبانم را گاز گرفته و ناخوداگاه جواب دیگری خارج از ورای تصوراتم دادم. چت شده؟ پاشو بریم دکتر. دلم برایش کباب شد حیوان که نبودم… وقتی دیدم به زور چشم هایش را به زور باز و دوباره سعی کرد راست شود و باز هم افتاد.
چشم هایش ناخودآگاه روی هم افتاد. بی اختیار ای کشیده ای گفت. من هم بی دست و پا با دست به کتفش کوبیدم. سپس هولش دادم تا دیگر سرش از تخت آویزان نباشد و بخاطر وزنش با نفس تند شده ای گفتم: خب نمیتونی مجبور نیستی بلند بشی که… بهتره زنده بمونی، چون من هزار تا مفاد و تبصره بلدم تا بتونم ثابت کنم تو رو نکشتم.
احمق مریض انگار مجبور بود نشان دهد در آن شرایط هم همچنان میتواند لبخند بزند به زور لب هایش را کش آورد و گفت: با این هولی که تو دادی، قول میدم روشن بمونم.
دختر الحق صدایش شبیه این شخصیت فیلم هایی شده بود که می خواستند حرف آخرشان را بزنند. تنم مور مور شد و بی اختیار لرزید. هول کرده بودم در حد بنز اینکه میگفتم بنز از کلاس شخصیتی ام کم نشده بود فقط جدا نمیدانم اون رفتارها و حرف ها از کدام قبرستونی بلند می شود.
دو زانو مثل علم دزدا بالای سرش راست شدم، لباس گلدوزی شده ام را از تنم فاصله دادم. او تب داشت، چرا من گرمم شده بود سرم با حالت بد و تهوع آوری گیج رفت و مضطرب پرسیدم ادم با مریض تب دار باید چیکار کنه؟