خلاصه کتاب:
اگر یک پسر مدوکس عاشق شود، برای همیشه عاشق میشود اما اگر او شما رو دوست نداشت، چی؟ لیز یک مامور اف بی آی است. او که تصمیم میگیرد فقط با شغلش ازدواج کرده باشد، نامزدی خود را برهم میزند و از شیکاگو به دفتر میدانی در سن دیگو منتقل میشود. او رویای ترفیع و پیشرفت را در سر دارد. مامور ویژه توماس مدوکس متکبر، حاضر به عذرخواهی نیست و بی رحم است. برادر کوچکترش تراویس به دلیل مشارکت در آتش سوزی زیرزمین که منجر به کشته شدن ده ها دانشجو شد.
رمان رستگاری زیبا
در حالی که تایپ میکردم به پرونده ای که وال بهم داده بود نگاهی انداختم پرونده رو سریع ورق زدم تا ببینم در مورد بنی چیزی نوشته شده یا نه. بنی یه مهره محبوب زد و بندهای مافیا ها تو لاس وگاس بود. تعجب کردم که چطور اداره سن دیگو، تونسته اتفاقی این فرد رو پیدا کنه و با خودم فکر کردم که کی تونسته که اطلاعات اولیه در مورد این فرد رو تو اداره لاس وگاس کشف کنه اداره سابق من تو شهر شیکاگو، هیچوقت تو این جور چیزا خوش شانس نبود.
و برای اینکه مشخصات این جور افراد رو پیدا کنیم و لازمشون داشتیم، مجبور می شدیم به اداره لاس وگاس زنگ بزنیم و ازشون آمار بگیریم. فرق نداشت که مجرم باشی قمار باز باشی یا حتی مجری قانون چون در هر حال شهر لاس وگاس، سرت رو حسابی شلوغ و گرم میکرد. بعد از نوشتن هفت صفحه ،ترجمه دست هام برای اینکه به
خلاصه کتاب:
النا بخاطر اشتباهی مجبور شد از ازدواج از پیش تعیین شده اش چشم پوشی کند و خواهر کوچکترش با نیکو بدنام ترین رییس مافیا ازدواج کند اما از اولین دیدار کشش زیادی بین النا و نیکو به وجود می آید…
خلاصه کتاب:
مالیبو، شهری در ایالت کالیفرنیا، محل استادان راک اند رول، هنرپیشگان هالیوود، زیبا رویان، ثروتمندان... البته خون آشامان.رافائل، خون آشامی نیرومند و محبوب، یکی از معدود مردانی است که زندگی و مرگ هزاران خون آشام در اختیار دارد و همه او را با لقب لرد می شناسند.اما این بار به خاطر حمله خشونت بار انسان ها به حریمش و ربودن تنها زنی که در دنیا به او علاقه دارد، دست به دامن یک کارآگاه خصوصی به نام سیندیا می شود تا او را بیابد.سیندیا لایتون،پلیس سابق،دختری باهوش وجذاب که از جاسوسی زن و شوهرها و همینطور کنکاش در حساب بانکی دیگران احساس کسالت می کند و…
خلاصه کتاب:
چند روز پیش که به اوراق و نامه های خود نگاه می کردم رونوشت نامه ای را که یکسال قبل به یکی از همشاگردیهای قدیمی خود نوشته بودم پیدا کردم، متن آن چنین بود: « چارلز عزیزم تصور می کنم هنگامیکه من و تو در «ایتون» با هم بودیم اخلاق و خصوصیات هیچکدام از ما با هم جور در نمی آمد، تو آدمی آداب دان، زیرک، خونسرد و کنایه زن بودی. در مورد خودم قصد ندارم خصوصیاتم را تصور کنم و از طرفی نمی توانم به خاطر بیاورم که اخلاق و رفتارم قابل توجه و جاذب بود. آیا تو می توانی آن را به خاطر بیاوری؟....
خلاصه کتاب:
آلیو تیلور، دانشجو ی ترم آخر ادبیات انگلیسی و نویسنده تازه کاریه که به تازگی داستانش چاپ شده و با استقبال فراوانی مواجه شده طوری که یه شرکت فیلم سازی معروف تصمیم گرفته داستانش رو تبدیل به فیلم کنه. روزی که برای بستن قرارداد به اونجا میره با کسی روبه رو میشه که سالها سعی کرده بود فراموشش کنه، بازیگر نقش اول فیلم، جیسون تورن، دوست دوران بچگی برادرش که حالا تبدیل به یک ستاره سینمای فوق العاده معروف شده و از جمله افتخاراتش..
خلاصه کتاب:
کیت به همراه همسرش پرایس زندگی عاشقانه ای دارن، همه چی در مورد پرایس عالیه. اون یه همسر خوب، وفادار، جذاب، همه چی در مورد اون بی نظیر و زیبا بود تا وقتی که پرایس تصمیم میگیره برای سفر کاری به زوریخ بره و گم و گور میشه و بعد از اون همه چی تغییر میکنه، کیت روزهای زیادی رو در انتظار برگشته همسرش میگذرونه، روزهایی که پر از ترس و اضطراب و خشم و دلتنگی و عشقه… و درست بعد از یه سال سر و کله ی پرایس پیدا میشه که دیگه شبیه قبلش نیست….
خلاصه کتاب:
دوباره اتفاق افتاد. توی اتاق خوابم به خواب رفتم و داخل کمد لباس کوچکی که تبدیل به دفتر خونگیم کرده بودم بیدار شدم. ولی چطوری از اینجا سر در اوردم؟ دوباره؟ به بدن برهنه ام نگاه کردم و سرخ شدم. خوابگردم؟ اما چرا حالا که ۲۵ سالمه و قبلا این کار رو اصلا نکردم؟
خلاصه کتاب:
همه چیز با یک یادداشت آبی مرموز که به لباس عروسی دوخته شدهبود، شروع شد. یه چیز آبی. من رفته بودم لباس عروس خودمو به فروشگاه لوازم دستدوم به علت خیانت نامزدم بفروشم. اونجا من یه چیز قدیمی پیدا کردم. این زیباترین پیامی بود که تا به حال خونده بودم: متشکرم که همه رویاهایم به واقعیت پیوستهاند…
خلاصه کتاب:
باچ اونیل جنگجوی بالفطرهست. پلیس سابق دایره جنایی جان سخت. تنها آدمیه که اجازه پیدا کرده وارد حلقه انجمن برادری خنجرسیاه بشه. و میخواد بیشتر وارد دنیای خون آشامها بشه_پ بخشی از جنگ بالسره. اون هیچ چیز برای از دست دادن نداره. قلبش متعلق به خونآشامه اشراف زاده زیبای که امکان نداره بهش برسه. اما اگه نمیتونسه ماریسا رو داشته باشه پس حداقل میتونسته کنار برادرها بجنگه. تقدیر اون رو با دادن چیزی که بهش نیاز داره نفرین میکنه …
نام کتاب: عاشق آشکار شده (جلد چهارم مجموعه انجمن برادری خنجر سیاه)
خلاصه کتاب:
با پیداشدن جسد یک دختر تو خونهی خون لرد خوناشامِ واشنگتن پای یک معمای جنایی وسط میاد. دانکن به دنبال اجرای عدالته تا بعنوان یک لرد قلمروش رو از هرج و مرج دور نگه داره، و اِما… بعنوان صمیمیترین دوست مقتول دنبال قاتل. برای اِما مهم نیست که قاتل یک خوناشامه، اون شجاعترین دختریه که هر کسی به عمرش دیده. در راه حل این پرونده اِما و دانکن با هم ملاقات میکنن. تنها راهی که دانکن میتونه اِمای کلهشق رو کنترل کنه، نزدیک نگهداشتن اونه. تمام لردهای خوناشام باید برای خودشون جفتی داشته باشن و بوی خون اِما بدجور دانکن رو وسوسه کرده.اِما جفت خونی اون بود…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نویس " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.