خلاصه کتاب:
“هیجان” درسته که یک کلمه بی جان ادبیاتیه اما ما آدما با دیدنش قلبمون تند میزنه… نفسامون یکی در میون میشه… چشامون گرد میشه و منتظریم… منتظر اینکه بعدش چی میشه ؟؟؟ الان چی میشهه ؟؟ دوز این هیجان وقتی بالاتر میره که… ماهگرفتگی شروع بشه… اونم از جایی که بنیامین قصه… گم میشه! و گم شدنش باعث میشه خواهرش برکه به دنبال گذشته ای بره که مثل همیشه آتش زیر خاکستره !! رازهایی که براش قابل درک نیست و واقعیت هایی که قابل انکار نیست …
خلاصه کتاب:
داستان ما راجب دختری از جنس شرقه... دختری که از جنس سیگاره..! دختری که مردونه بزرگ شد و مردونه زندگی کرد... ولی تنها مشکلش انتقامی بود که چشمانش را کور کرده بود! و اما یک پسر… پسری که باچشمان سیاهش حسابی دل این دخترک را قلقلک می دهد… می خوایم باهم این ماجرا رو دنبال کنیم تا ببینیم آیا دخترک موفق به انتقام گیری می شود یانه؟…
خلاصه کتاب:
باران دختر خیالبافیه که در یک خانواده متوسط زندگی می کنه. یه خواهر و برادر بزرگتر از خودش داره. برادرش خیلی غیرتیه. باران و خواهرش بیتا با هم به کلاس نقاشی میرن. باران فکر می کنه که رئیس اموزشگاه آقای فلاح از اون خوشش میاد و اونم همین طور. سعی می کنه سر بسته به خواهرش بگه. از یه طرف دیگه دوست اخموی بهنام پاش به خونه شون باز میشه و باران اون رو چندین بار در حال سرک کشیدن به زیر زمین خونه دیده و به اون مشکوک میشه. تا اینکه مشخص میشه که…
رمان فرستاده
بعضی وقتا میگم نگاها و مهربونیای نیما توی کلاس نقاشی به منظوری داره. بعضی وقتا هم فکر میکنم اگه منظور داره چرا حرفی نمیزنه؟ بعد پیش خودم فکر میکنم که خب حتما شرایط ازدواج نداره، ولی بعدش میگم خب نداشته باشه این همه دختر و پسر که با هم دوستن. ما هم یکی از اونا! ولی بعدش میگم بهتره که دوست نباشیم. وگرنه بهنام و میخوام کجای دلم بذارم؟ بعدش میگم بهنام کی باشه!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نویس " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.