خلاصه کتاب:
در کوچه پس کوچه های شهر، شایدم مقابل ویترین مغازه ای اسباب بازی فروشی یا در پیاده رو… اری، تعجب نکن. من در کنارت هستم. هر روز بارها ازکنارم میگذری و شاید به تنه ای نیز مهمانم کنی… شب که می شود زیر پنجره ی خانه ات را نگاهی بینداز… از پشت دیوار محکم خنده هایت قلب شکسته ام را ببین… چشمان اشکبارم …
خلاصه کتاب:
داستان از اونجایی شروع میشه که… گیسو دختری که پلیس مخفیه بهش ماموریت داده میشه تو یه گروه مافیایی نفوذ کنه… البته تو خونه ی سردسته ی خلافکارا اونم به عنوان یه خدمتکار. آراز سردسته ی خلافکارا یه مرد روانی و بی اعصابه. حالا ببین گیسو چه ریسکی کرده که با پای خودش رفته تو دهن شیر…
خلاصه کتاب:
در شبی که باران همزمان متوجه خیانت خواهر و نامزدش و همچنین بالا کشیدن داراییشان توسط دشمنی مجهول می شود، توسط نامزدش، سعید به او داروی مخدر اسکوپلامین تزریق می شود. او که در گریز از سعید است حینی که هوشیاری اش تحلیل می رود کسی را زیر می گیرد و با تهدید های سعید بنا بر لو دادنش به پلیس، مجبور به فرار از ایران می شود و اتفاقاتی گریبانش را می گیرد که پس از چندین ماه تصمیم به بازگشت می گیرد تا از دست رفته هایش را پس بگیرد.از سمت دیگر کامیاب است، پسری در به در به دنبال کار و عاشق پیشه پریسا خواهر باران. به طور اتفاقی باران را در بازی در عوض پول می برد و این می شود آغاز آشنایشان...
خلاصه کتاب:
داستان درباره دختر جوانی است که مصمم است هر طور شده با مردی اشرف زاده ازدواج کند و برای رسیدن به هدفش از هیچ نقشه و نیرنگی فروگذاری نمی کند. بالاخره تلاشهایش مثمر ثمر واقع شود و مرد نجیب زاده ای را وادار به ازدواج با خود می کند…
خلاصه کتاب:
نگاهی خیره ام رو بهش دوختم که سرش و پایین انداخته بود و با مهره هایی که دستش بود داشت بازی میکرد و چیزی زیر لب زمزمه می کرد با تعجب و چشم های گرد شده بهش خیره شده بودم چرا داشت با خودش حرف میزد نکنه دیوونست با فکر کردن بهش جیغی کشیدم و از روی مبل بلند شدم و به عقب قدم برداشتم که پسره بلند شد و گفت: _ چیشده ؟! خوبی ؟! و قدمی به سمتم برداشت که جیغ بلندتری کشیدم و بزور به فارسی گفتم: _ به من نزدیک نشد تو هست یک دیوانه.
خلاصه کتاب:
دکتر آذین بهمنش، زنی مستقل و محکم با گذشته ای که سعی دارد لا به لای اتفاقات امروز پنهانش کند. آذین در همه حال در تلاش و تکاپوست و این را تنها راه آرامش خود می داند، تا آنکه روزی برحسب اتفاق با پسری جوان برخورد می کند. امید، پسری به ظاهر فارغ از تمام دنیا اما، با واقعیتی پنهان از همه!
خلاصه کتاب:
ساغر، دختری قوی و تنها، بیاختیار وسط ماجرای ترور مردی وابسته به نظام قرار میگیره. با رسوندن مرد به بیمارستان، وارد بازیِ پیچیدهای میشه! بازیای که یک سمتش، پسر اون مرد قرار داره که به همین راحتی ساغر رو بیگناه نمیدونه…
خلاصه کتاب:
باران دختر شهرستانی دانشجو در تهران به خاطر برادرش در رستوران استاد دانشگاهش(هیراد) مشغول به کار میشود… در این حین به جرم حمل مواد مخدر دستگیر و راهی زندان میشود… برادر هیراد مامور پرونده در پی اثبات بی گناهی باران… و باران از زندان ازاد میشود… در شب ازدواج باران و هیراد دانیال در پی کینه توزی در صدد خراب کردن رابطه هیراد و باران است و هیراد در پی این ماجرا باران را ترک کرده و به خارج از ایران میرود… باران افسرده و تنها…
خلاصه کتاب:
ارباب زاده جوون و خوش قیافه داستان ما با رعیت خوشگل عمارتش به زور وارد رابطه میشه و اگه مردم روستا اینو بفهمن رعیت بیچاره رو سنگسار میکنن ولی ارباب زاده…
خلاصه کتاب:
جدال بین مردی مستبد و مغرور و دختری شیطون … آریو یک استاد دانشگاه با عقاید خاصه که توجه همه ی دخترا رو به خودش جلب کردن… آشناییش با دختر شیطون و سر به هوایی که مجبوره همخونه اش باشه و اونو توی خونه هم تحمل کنه مسیر زندگیش رو تغییر میده. تینای شیطون و قرتی و آریو که یه مرد مستبد و مغروره!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نویس " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.