خلاصه کتاب:
در این داستان یک خواننده جوان یهودی ساکن آلمان، راوی عشق ممنوعه خود است و راوی دیگر داستان یوسف و آرشام هستند. دو برادر ایرانی با دنیایی تفاوت در ظاهر و باطن، اما در یک چیز مشترک… هر دو دلباختهی دخترعمویشان، پناه زیبا و معصوم هستند. عموی پناه او را برای پسر بزرگش آرشام خواستگاری میکند در حالی که یوسف برای رسیدن به پناه تا مرز جنون پیش رفته و حال باید شاهد این باشد که معشوقهاش با برادرش ازدواج کرده و در جوار اتاق او زندگی میکند. یوسف نمیتواند بیشتر از این شاهد عشق بازی و ابراز علاقهی آنها به هم باشد و به همین خاطر خودش را در دنیای بیرون از خانه غرق میکند، اما یک شب که حالش بد است و کنترلی روی خود ندارد…
خلاصه کتاب:
عاطفه شاهین ته تغاری یه خونواده پر جمعیته که با نزدیک شدن مردی بهش پا میذاره روی عشق و علاقه ای که داشته و میره دنبال آرزوهاش بی خبر از اینکه اون مرد و زندگی چیزی جز سراب نیست! پشیمون میشه اما خیلی دیر و در این بین زندگی عاطفه با زندگی دختر عموش شکوفه و پسر عمه اش هومن به هم گره میخوره و ….
خلاصه کتاب:
با ناراحتی نگاهی به ساعت انداختم. مدت زیادی بود که از منزل خارج شده بودم با دلهره و اضطراب راه خانه را در پیش گرفتم. معطلی بیش از اندازه رویا در کتابخانه باعث شد که دیرتر از وقت معمول به خانه برسم دلشوره روبرو شدن با قیافه عصبانی و پرسشگرانه پدر هر لحظه اعصابم را بیشتر تحریک می کرد…
خلاصه کتاب:
عسل و سینا زوجی که عاشقانه همو می خواستن و بالاخره باهم ازدواج می کنن اما طی مدت کمی بعد از شروع زندگیشون مشکلاتی پیش میاد و باعث اتفاقات تلخ وشیرین بینشون میشه…
خلاصه کتاب:
دختری به اسم دنیز، از سن ده سالگی کنار یک نامادری کلی بلا سرش می آید، و حالا عشقی یک طرفه نسبت به پسر عمه اش دارد که خواهر ناتنیش هم عاشق اوست و همیشه دنیز را از نزدیکی به برنا دور می کند، نامادری دنیز یعنی مهلا، یک قاتل حرفه ای که آدما را به آسانی میکشد، مدت ها میگذرد و طی اتفاقاتی برنا مهلا و دافنه رو لو می دهد، مهلا…
خلاصه کتاب:
محمدطاها خسروی پسری مسئولیتپذیر است که برخلاف چهره و رفتار جدیاش قلبی مهربان دارد و تمام تلاش خود را میکند زندگی مادر و تنها خواهرش را تامین کند اما درگیری احساسی خواهرش و ورود افراد جدید به زندگیشان آرامش نسبی آنها را دچار تلاطم می کند . دشمن قدیمی محمدطاها این بار در لباس دوست ظاهر می شود تا انتقام گذشته را جور دیگری از او بگیرد .جنگ با این دشمن دیرینه همزمان می شود با جنگ محمدطاها با دل و دینش و اتفاقات تازه را رقم میزند…
خلاصه کتاب:
مارال دختر فقیریه که سختیای زیادی کشیده. از سر تنهایی به مجازی پناه می بره و با پسری به اسم امیر آشنا میشه. غافل از اینکه نمی دونسته امیر یه اربابه. همه چیز از اون زمانی عوض میشه که امیر عاشق مارال میشه و پول طلب کارای پدر معتاد و قمار باز مارال رو پرداخت می کنه. اما عوضش از پدر مارال می خواد دخترشو به عقدش دربیاره با اینکه عشق امیر یه طرفس...
خلاصه کتاب:
پری دختر باهوشی است که در یک خانواده پر جمعیت زندگی می کند. دختری که پس از مرگ مادرش سختی ها و رنج های بسیاری را متحمل شده که هم چنان تاثیر مخرب خود را در او حفظ کرده است. او تصمیم می گیرد همزمان با تحصیل در شرکت برادرش به عنوان منشی شروع به کار کند، به دنبال آن با فردی به نام محراب که شخصیتی خشک و سرد دارد آشنا می شود و مدام با او درگیری دارد اما چندی بعد احساس می کند که به مرد علاقه مند شده و...
خلاصه کتاب:
یک ماجرای واقعی از زندگی واقعی زمرد دختری که در کودکی بخاطر دیدن اتفاقاتی که افتاده و فوت پدرش شخصیت ضعیف و وابسته ای داره. در بزرگسالی مجذوب رئیسش میشه. مردی که سال هاست دنبال اونه اما متوجه مشکلاتی در خودش و دامون میشه…
خلاصه کتاب:
با سرمای بیش از حدی، چشمام باز شد! نمیتونستم تشخیص بدم کجام؟! انقدر همه جا تاریک بود که نمیفهمیدم من کور شدم یا اینجا هیچ روزنهای به بیرون و روشنایی نداره؟ گنگ و گیج و سردرگم توی خودم جمع شدم، مگه بعد از اون چیزی هم مهم بود که بخوام بهش فکر کنم؟! اصلا، کور هم شده باشم! بهتر! به قول یه شاعر که میگفت: -شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟!مگه بدون تو، چیزی توی این دنیا مونده که قشنگ باشه و دلم بخواد ببینم! دیدی کیان؟! دیدی چیکار کردی باهام؟! تو که تنهاییمو دیدی، چرا تنهاترم کردی؟! مگه قول ندادی بمونی؟؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نویس " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.