خلاصه کتاب:
یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد... پایان غیرقابل تصور !…
خلاصه کتاب:
رمان در مورد کیانوش ۳۲ سالست که به اجبار پدرش وقتی ۷ سالش بوده همراه برادر بزرگش به ایتالیا فرستاده میشه حالا بعداز ۲۵ سال برگشته ایران تا مدت کوتاهی رو کنار مادرش باشه تمام عمرش از پدرش فراری بوده غافل از اینکه پدرش بازم باعث آزارش میشه سرنوشتی که براش رقم می خوره اونو از همه برنامه هاش دور می کنه بهار دختر قصه مون ناخواسته پاش به مشکلات کیا باز میشه و علا رقم لجبازی زیادشون سرنوشتشون بهم گره میخوره یه عاشقانه خاص و جذاب…
خلاصه کتاب:
با مرگ هدایت رمضانی و نابود شدن ثروتش، ضربه بدی به تنها فرزندش غزاله وارد میشه، آقای شیخی(دوست هدایت)به عنوان حامی وارد زندگی غزاله میشه و همه سعیاش رو میکنه که فکر این دختر رو از کینهای که نسبت به رئیس پدرش یعنی کیانمهر عابدی داره دور کنه، تا حدی هم موفق میشه، با وادار کردن غزاله به ادامه تحصیل و حتی سرکار بردنش اما با پیدا شدن دوباره کیانمهر تمام خاطرات بد غزاله زنده میشه…
خلاصه کتاب:
صالح، همان جوان عاشق پیشه ی ساده دل همانی که لطافت عجیب عشق را در دستان پر مهرش آموختم. او که زخم نامردی روزگار و درد شکنجه های حسام پسر عموی بی مروتم جانش را هزار زخم به یادگار گذاشت و از پای نیافتاد…
خلاصه کتاب:
طوبی دختر حاجی تقی خان، بنکدار بازار، به پسری به نام منوچهر علاقه مند شده و با هم ارتباط دارند. حاجی تقی خان متوجه موضوع شده و برای جلوگیری از رسوا شدن خانواده، تصمیم به شوهر دادن این دختر ۱۴ ساله می گیرد. در این میان شخصی به نام غلام حسین خان به انها معرفی می شود که همسر اولش را در زایمان از دست داده و همسر دومش هم بیماری سل دارد. طوبی چند روز قبل از مراسم عقد، از منزل فرار کرده و به خانه پیرمرد و پیرزنی وارد شده که از قضا زمانی در منزل غلام حسین خان زندگی می کرده اند.
خلاصه کتاب:
یک دختر از جنس تنهایی و یک پسر از جنس تکبر و خودخواهی جنگ بزرگی که بین این خواننده مشهور و استاد دانشگاه محبوب در میگیره در نهایت به عشق و جنون ختم میشه…
خلاصه کتاب:
شخصیت های اصلی این رمان آرشام و آرمیتا هستن… یکم اوایلش از زبون سوم شخصه اما بقیش از زبون آرشام یا آرمیتا بیان میشه… نام هایی که توی این رمان به کار بردم تقریبا شبیه به هم هستن امیدوارم حین خوندن اسم شخصیت ها رواشتباه نکنید… آرمیتا همراه شش دختر دیگه خدمتکارخونه پدرآرشام هستن… آرشام و سه تا خواهر های شیطونش برای تحصیل خارج هستن… تحصیلات آرشام تموم شده و قراره برای همیشه ایران بمونه… توی همون شب اولی که آرشام و آرمیتا هم دیگرو میبینن اتفاقاتی بینشون می افته که آرشام می خواد…
خلاصه کتاب:
داستان در مورد زندگی دختریه که توی بچگیش پدرش مادرش رو بیرون میکنه و ازش جدا میشه بعد مدت ها که پدرش فوت میکنه مادرش میاد دخترشو پس بگیره که پسرعموش بخاطر اینکه قیم قانونیش بشه عقدش میکنه غافل از این که دختره عاشقشه و...
خلاصه کتاب:
تارا زندی برای رسیدن به هدف بزرگ زندگیش، شرکت تولید بازیهای رایانهای، تک تک روزها، ساعتها و لحظههاش رو برنامهریزی کرده ولی… وقتی ایمان زندی از این شراکت پا پس میکشه همه چیز بهم میریزه. تارا مجبوره جای خالی ایمان رو با ” آقا امیرسام خان! ” پر کنه. شراکت با این آدم پیچیده قرار نیست کار آسون و راحتی باشه بخصوص با وجود اون خاطرهی مشترک! “آقا امیرسام!” برای رسیدن به خواستههاش هیچ وقت از روشهای متداول استفاده نمیکنه، حتی اگه اون هدف یه شرکت کوچیک باشه یا تارا… خانم!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نویس " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.