دانلود رمان چیزهایی هم هست مهسا نجف زاده pdf بدون سانسورموضوع رمان :[purchase_link id="61" text="خرید" style="button" color="blue"]دانلود رمان چیزهایی هم هست مهسا نجف زاده pdf بدون سانسور
خلاصه کتاب:
افرا تاشچیان نوه تاشچیان بزرگ در یک مهمانی با اروند روبرو شده و در نگاه اول عاشق تصویر بی نقص او می شود. اما زمانی که در خانه با آن مرد گیر میفتد، این روبرویی منجر به یک رسوایی بزرگ میشود! اروند کامکار، مردی جذاب و تاجری ثروتمند که برخلاف ظاهر مبادی آداب و آرامش با هدف و برای انتقامی سخت به تاشچیان ها نزدیک شده است و چیزی نمیگذرد که خودش را همسر نوه کوچک بزرگ ترین دشمنش میبیند! تاشچیان ها قرار ازدواج آن ها رو ترتیب میدهند تا آبروی رفته خانواده را برگردانند بی خبر از اینکه در آینده چطور راز های قدیمی برملا خواهند شد و …
خلاصه کتاب:
باران زیبای ما تو ۱۶ سالگی از دوست_پسرش_باردار میشه و خانوادش مجبورش می کنن اون بچه رو سقط کنه و به زور شوهرش میدن شوهری که با یه صحنه_سازی اونو بدنام تر میکنه و باعث میشه همه طردش کنن ولیییی..
خلاصه کتاب:
سرب” داستان زندگی مهتاست. دختر خوشبختی که نامزدی عاشق و وفادار داره با دوستانی که به او عشق میورزند. ولی با یک تصادف به کما میره و دریچۀ جدیدی از زندگی بر روی او گشوده میشه. مهتا ۴۰ روز فرصت داره تا ۵ قطره اشک رو جمع کنه و به زندگی برگرده…
خلاصه کتاب:
آفتاب دختر مغرور و خود خواهیه که طی مشکلاتی با کمک شخصی می تونه از پستی ها و بلندی های زندگی بگذره و تازه براش حقایقی درباره ی خودش و شخصیتش آشکار میشه که فکر می کنه خیلی دیره. دختری سرکش که عاشق پسری است که پدرش به اون اجازه ازدواج با پسر مورد علاقه اش رو نمیده و اون به دنبال راهی می گرده …
خلاصه کتاب:
قصه زندگی فرشته ، دختری که رازی توی زندگیش هست که حتی نزدیکترین افراد خونواده اش از اون خبر ندارن ، و اما بازگشت پسر دایی اش باعث مرور گذشته و …
خلاصه کتاب:
داستان از یک سفر خانوادگی و دوستانه شروع میشه. از یک فضای شاد و خودمانی که در نهایت به تلخی میرسه. تلخی یی که زندگی آدم های اون جمع را دگرگون می کنه و همه شوم رو در شک فرو میبره. به خصوص صبا و فرزینی که شریک و همدم زندگی شون رو بعد از این سفر از دست میدن و… جلد دوم رمان آنلاین است.
خلاصه کتاب:
پریماه دختری که به خاطر درسو دانشگاش مجبوره بره عمارتی کار کنه تا بتونه ادامه تحصیل بده ولی بعد ها و از قضا استاد دانشگاش ارباب عمارتی میشه که توش کار میکنه و….
خلاصه کتاب:
سال ها، از اولین روزى که او را در این شهر می دید می گذشت. اما باز وقتی که درچشمان گستاخش خیره می شد، نمی توانست دست و پاهایش را گم نکند و از خدا بابت این همه زیبایی که به این مرد داده بود گلایه و شکوه نکند. نمی دانست چه شده که دوباره به آن زمان برگشته بود. اما به یاد داشت زمانی را که با آن اسبِ سیاهِ چموشش که میان زمین های سر سبز، درحال نمایش دادن مهارتش بود درست مقابل پاهای ناتوانش افسار اسبش را کشید و از رَخش زیبایش پایین آمد…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نویس " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.