خلاصه کتاب:
نورا دختری تنها و بی نهایت ساده و مهربونه که بخاطره همین صاف و ساده بودنش اسیر میشه… خوانوادشو از دست داده و با تنها عضو خوانوادش یعنی داداشش پیشه تنها خالش زندگی میکنه و اسیر ادمایی که هیچ بویی از انسانیت نبردن و با تهدید و زور اونو مجبور به کاری میکنن که هیچکس تا حالا از پسش برنیومده… نورا مجبوره به کامیار نزدیک بشه و کارهایی که گفتن انجام بده چون جون خودش و تنها داداشش دست اونا اسیره…
خلاصه کتاب:
ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجهاش رو جلب میکنه طوری که وقتی اونو چند روز بعد کنار خیابون میبینه سوارش میکنه و استارت آشناییش با هاتف زده میشه. اما این آشنایی فقط تا زمانی که…
خلاصه کتاب:
همیشه از کارهای پروانه تعجب می کردم. اصلا به فکر آبروی آقا جونش نبود.توی خیابون بلند حرف میزد و به ویترین مغازه ها نگاه می کرد، گاهی هم می ایستاد و یک چیزایی رو به من نشون می داد .هر چی می گفتم زشته، بیا بریم، محل نمیزاشت. حتی یکبار منو از اون طرف خیابون صدا کرد، اون هم به اسم کوچیک، نزدیک بود از خجالت آب بشم برم توی زمین. خدا رحم کرد که هیچکدوم از داداشام اون اطراف نبودند و گرنه خدا میدونه چی میشد…
خلاصه کتاب:
سودابه قرصی به پسری که مورد علاقهاش میده و اون رو به سمت خودش میکشه خودش رو تقدیمش میکنه و درست روزی که متوجه میشه از مهرداد حامله است… مهرداد…
خلاصه کتاب:
ملکه تاتیانا کشته شده است و دنیای مورویها دیگر هرگز مانند گذشته نخواهد بود. رز هاتاوی اینک به جرم ناکرده در انتظار اعدام است و در سرتاسر گیتی تنها یک مرد میتواند او را از این مخمصه برهاند. رز در کشاکش انتخاب عشق زندگیاش بین دیمیتری و آدریان سرگشته و حیران است.
خلاصه کتاب:
تالان” روایت زندگی ادهم است. گرگ زخمی که به خاطر عشقش “نازخاتون” سال ها درگیر جنگ با کشمیرخان بوده است کسی که عشقش را در یک معامله نابرابر و خیانت بار ربوده بوده... حالا فرزند سومش دختر کشمیر خان را فراری داده و جان خود و تمام مردم قریه اش را به خطر انداخته است...ادهم که دو فرزندش را در قاچاق از دست داده است، نگران پسر سومش است و از دیگر سو نمیخواهد دوباره دشمنی دیرینه تازه شود و انسان های بیگناه از دو سو کشته شوند...
خلاصه کتاب:
“هیجان” درسته که یک کلمه بی جان ادبیاتیه اما ما آدما با دیدنش قلبمون تند میزنه… نفسامون یکی در میون میشه… چشامون گرد میشه و منتظریم… منتظر اینکه بعدش چی میشه ؟؟؟ الان چی میشهه ؟؟ دوز این هیجان وقتی بالاتر میره که… ماهگرفتگی شروع بشه… اونم از جایی که بنیامین قصه… گم میشه! و گم شدنش باعث میشه خواهرش برکه به دنبال گذشته ای بره که مثل همیشه آتش زیر خاکستره !! رازهایی که براش قابل درک نیست و واقعیت هایی که قابل انکار نیست …
خلاصه کتاب:
من آسو هستم، تک دختر حاج صادق صبوری. شیرینی خورده ی شاهرخ پسر عموم بودم و از بچگی اسممون با هم میومد وسط، اما با اتفاقی که یه روز برای من افتاد و توی خرابه های یه ساختمون نیمه کاره روحم رو با بدترین شکل ممکن کشتن، من دیگه اون دختر سر به هوای قبل نشدم… شاهرخ هنوزم دوستم داره اما اگه بفهمه چه اتفاقی برام افتاده باز هم ادعای عاشقی می کنه؟ باز هم میتونه دم از عشق و علاقه بزنه…
خلاصه کتاب:
و گناه ما این بود که عشق اولشان نبودیم… برای همین چشم هایمان به نظر زیبا نمی آمد و بدخلقی هایمان روی چشم های کسی جانداشت، برای بودن و ماندنمان زمین را به آسمان ندوختند و هیچ کاری برای ثابت کردن دوست داشتن هایشان انجام ندادند، تار موهایمان قافیه شعر و غزل نشد و صدایمان تسکینِ درد هایشان.. ما عشق اول نبودیم وگرنه… برای دیدنمان لحظه شماری میکردند و برای لمسِ آغوشمان پیش قدم میشدند، تنها نمیماندیم، یادِ یک نفر خودمان را از یادمان نمیبرد، بغض قورت نمیدادیم، اشک هایمان دیده میشد، دوستت دارم هایمان به گوششان میرسید و سهممان میشد خواسته شدن…
خلاصه کتاب:
داستان در مورد دختر شاداب و سرزنده ایه به نام لیلی که با خانواده خوب و پدر بزرگ و مادر بزرگش زندگی می کنه. همه چیز به نظرش عالی میاد، اما حضور ناگهانی پسر دایی اش که ده سال ایران نبوده همه باور هاش رو به هم می ریزه. اون ها به هم علاقه مند میشن و یک سری اسرار خانوادگی هم فاش میشه که برای لیلی خوشایند نیست. پای پسر دایی هم درست وسط همه ماجراهاست.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نویس " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.