رمان نویس
دانلود رمان بوک book و کتاب جدید
رمان نویس
دانلود رمان شهر آشوب فاطمه محمدزاده

دانلود رمان شهر آشوب فاطمه محمدزاده بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان شهر آشوب از فاطمه محمدزاده با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

باز با نور کم شمع یکم چشمای کورم میدید تا توی درو دیوار نرم چون شب کوری داشتم این مشکلم داشتم چند تا شمع دیگه هم برداشتم روشن کردم چند جای خونه گذاشتم اومدم شمع آخر و بزارم کنار پنجره که یه سایه دیدم داره توی حیاط راه میره. اینقدر ترسیده بودم داشتم قالب تهی می کردم خودم و خیس نکنم خیلیه. به سختی خودم و رسوند به آشپزخونه و کارد بزرگ و برداشتم و رفتم زیر میز آشپزخونه قائم شدم و از ترس می لرزیدم…

خلاصه رمان شهر آشوب

بین این همه بیچارگی و تنهایی واقعا نبود مامان اذیتم می کنه… با اینکه یه سال از نبودش می گذره بازم عادت نکردم… از اتاقم بیرون اومدم احتیاجی به آشپزی نبود چون بابا و داریوش هیچوقت نهار و شام خونه نبودن و خودم تنهایی… واسه یه نفرم که آدم حال نداره  آشپزی کنه خودم رو با نون و پنیر و تخم مرغ و این طور چیزا سیر می کردم. اینقدر بی حال و کسلم که حال انجام هیچ کاری رو ندارم و با این وضعی که می بینم چیزی به افسرده شدنم نمونده…

به سمت یخچال رفتم و بله اینجور که بوش میاد تخم مرغ نداریم. شال و کلاه می کنم تا برم تخم مرغ بگیرم تا نوش جان کنم. کیف پولمو بر می دارم و از خونه میام بیرون.. خونه ما آخرین خونه کوچه بود. تا سر کوچه میرم و بعد در کردن چند تا کوچه به فروشگاه رسیدم… نیم کیلو تخم مرغ و یکمی هم تخمه برداشتم تا از بیکاری در بیام. وارد کوچه شدم و به سمت خونه میرم که دیدم یه مرد جلوی در خونمون ایستاده… خودم رو بهش رسوندم و گفتم: ببخشید؟؟؟

مرد که صدام رو شنید به سمتم چرخید که دیدم دستش یه سینی با یه کاسه آش رشته! پسره هم سن داریوش می زد فکر نکنم بیشتر از ۲۶ بهش بخوره! نگام به آش رشته که افتاد دلم قیلی ویلی می رفت. _ببخشید مزاحم شدم! اینجا منزل شماست؟؟؟ اوه اوه چه مودب… بابا ادبت از پهنا تو حلق خودت… +سلام… بله اینجا خونه ماست… سینی رو به طرفم گرفت و گفت: بفرمایید این برای شماست… کاسه رو از روی سینی بر میدارم و در همین حین گفتم: خیلی ممنون… قبول باشه…

دانلود رمان شهر آشوب فاطمه محمدزاده بدون دستکاری و سانسور

خلاصه کتاب
باز با نور کم شمع یکم چشمای کورم میدید تا توی درو دیوار نرم چون شب کوری داشتم این مشکلم داشتم چند تا شمع دیگه هم برداشتم روشن کردم چند جای خونه گذاشتم اومدم شمع آخر و بزارم کنار پنجره که یه سایه دیدم داره توی حیاط راه میره. اینقدر ترسیده بودم داشتم قالب تهی می کردم خودم و خیس نکنم خیلیه. به سختی خودم و رسوند به آشپزخونه و کارد بزرگ و برداشتم و رفتم زیر میز آشپزخونه قائم شدم و از ترس می لرزیدم…
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    شهر آشوب
  • ژانر
    دانلود رمان ,دانلود رمان ایرانی,دانلود رمان عاشقانه,
  • نویسنده
    فاطمه محمدزاده
  • ویراستار
    فاطمه محمدزاده
  • طراح کاور
    رمان نویس
  • صفحات
    نامشخص
  • منبع تایپ
    رمان نویس
  • buiadmin
دیگر نوشته های
موضوعات
دانلود رمان بوی نارنگی آرزو طهماسبی pdf دانلود رمان شقایق دل آرا دشت بهشت pdf دانلود رمان عاشقی بعد فراموشی pdf دانلود رمان در نهایت عشق A_Sahar pdf دانلود رمان اوراکل هما پور اصفهانی pdf دانلود رمان به من بگو لیلی مهسا زهیری pdf دانلود رمان آستان درد سما صاد pdf دانلود رمان رافائل خون آشام (جلد اول) دی بی رینولدز pdf دانلود رمان پروفسور شارلوت برونته pdf دانلود رمان ناردونه برفی فرن فرن احمدلی pdf دانلود رمان وامق هاله صاحبی نژاد pdf دانلود رمان شیرین ترین فراموشی (جلد اول) دنیل لوری pdf دانلود رمان گناهکاران ابدی کیانا بهمن زاد pdf دانلود رمان زندگی یک لیلی زهره دهنوی pdf دانلود رمان حوالی راش پیر طاهره_الف pdf دانلود رمان یلدای بی پایان زکیه اکبری pdf دانلود رمان عشق ملا شادی قربانی pdf دانلود رمان بهار زندگی من م. هاشمی pdf دانلود رمان پشت ابرهای سیاه دل آرا دشت بهشت pdf دانلود رمان نبض راه خورشید لیدا صبوری pdf دانلود رمان بخت طوبی بهیه پیغمبری pdf دانلود رمان با درد خوشبختم مینا طبیب زاده pdf دانلود رمان اعتراف کن عاشقمی کیانا بهمن زاد pdf دانلود رمان این من بی تو حدیثه ورمز pdf دانلود رمان آرام راضیه درویش زاده pdf
آرشیو نویسندگان
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آمار سایت
  • 234 نوشته
  • 6 برگه
  • 0 کامنت
  • 1 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نویس " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.