خلاصه کتاب:
دختری به اسم ایرن برای نجات مادرش وارد خونه ی شش پسر می شه که متوجه می شه اونا خون آشامن. زندگی اون کاملا دگرگون می شه و حقایق و راز های زندگیش کم کم فاش می شن و این باعث می شه که…
خلاصه کتاب:
دختری خسته و رنج کشیده زیر بار مشکلات مجبور شده مرد بار بیاید مسیرش یه شرکت بزرگی می خورد که در انجا مردی در انتظار اوست برای گرفتن انتقام سختی که دخترکمان کوچک ترین نقشی در آن ندارد و در این میان مشکل قلب دخترکیست که تاب تنهایی را دیگرد ندارد و دل می دهد به گرگی که قصد دریدن او را دارد….
خلاصه کتاب:
فیروزه، دختریه که تو یه خانواده پولدار ولی داغونی تو اصفهان زندگی میکنه، مادرش مشکل روانی داره باباش یه آدم بی مسئولیته، خاهرو برادر بزرگشم آدمای موجه ی نیستن یه خاهر کوچیکم داره که تو حاشیس. پسر عموش خیلی اذیتس میکنه، به اسم دوست داشتن، تو داستان معلوم میشه که تو نوجوونی پسر عموش بهش دست درازی کرده، این بخش درمورد خانواده و پسر عموشه، فیروزه دانشگاه قبول میشه رشته مکانیک، اونجا با پسری به اسم میعاد که بچه تهرانه و پسر پولداریم هست اشنا میشه، میعاد فیروزه رو دوس داره…
خلاصه کتاب:
رمان دربارهی دختری ۱۷ ساله به نام طناز است. دختر قصهی ما هم مثل همهی دخترای دیگه، عاشق میشه. اما تو سنی که همه بهش میگن: تو خیلی سنت کمه و اصلا نمیدونی عشق چیه، چه برسه به اینکه بخوای عاشق بشی! اما طناز عاشقه و حتی شاید، عشقش از همهی عشقهای این شهر واقعی تره! اما این عشق یه تفاوت بزرگ با بقیه عشقها داره و اون هم اینه که…
خلاصه کتاب:
عظمت و شکوه نیاکانمان بر کسی پوشیده نیست، بارها و بارها، از حکمرانی حق و حقیقت پادشاهی نیاکانمان شنیده ایم و نشانه هایش را در ستون های قد علم کرده پارسه (معروف به تخت جمشید) به چشم دیده ایم. تیدا هم مثل تو!.. مثل ما!... حتی نزدیک تر از هر کسی به نسل ما!.. هویتش را جایی جا نگذاشته که بخواهد پیدایش کند!... فقط نیازش به مرور است و یاد آوری! اینجا بحث قانون و حق و عدالت نیست! حرف از ذات است و هویت!
خلاصه کتاب:
شب گذشت و طلوع صبح، ندای یک روز جدید رو میداد. صبحی که قرار بود، من به محلهی قدیمیمان بروم و نمیدونستم با دیدن پیادهروها و خیابونهایی که با اون سهیل نامرد قدم میزدم، چه حالی ممکن بود بهم دست بده. اما کاری نمیتونستم بکنم. دستور پدر بود و باید اجرا میشد. صبح زود از خواب بیدار شده بودم و حاضر شدن بیتا رو برای مدرسه تماشا میکردم. حتی دیگه به مدرسه رفتن بیتا هم غبطه نمیخوردم. هیچ حسی به زندگی نداشتم. فقط یه کم تنهایی میخواستم…
خلاصه کتاب:
عماد و ماهرخ ۷ سال زندگی عاشقانه رو تجربه کردند که با ورود کاوه دوست عماد به زندگیشون همه چیز تغییر میکنه. کاوه که بخاطر خیانت همسرش از همه زن ها متنفر شده بود عماد رو نسبت به ماهرخ بدبین میکنه تا جایی که عماد با ضرب و شتم ماهرخ ناخواسته باعث سقط بچشون میشه این پایان ماجرا نیست چون کاوه با دیدن ماهرخ و تعهد و وفاداریش به عماد عاشق ماهرخ میشه و....
خلاصه کتاب:
داشتم می دویدم. داشتم با آن صندل های کوچک زپرتی احمقانه می دویدم. از ترس جانم می دویدم. آن مرد سوار اسبش بود و من می توانستم صدای کوبش سُم های آن هیولا را درست در پشت سرم بشنوم که با صدای نفس نفس زدن های وحشت زده ام در آمیخته بود و داشت نزدیک تر هم می شد. خیس خون بودم. خون خودم که نه ولی از زمانی که آن خون از بدن آن مرد بیرون پاشیده بود، هنوز هم گرمایش را حفظ کرده بود…
خلاصه کتاب:
درباره دختری به اسم سوگنده که سوگند به دلایل مختلف حاضر میشه زن ادمی بشه که تا حالا ندیدتش و نمیشناستش و قراردادی رو امضا میکنه که حکم مرگشو داره ولی وقتی به خونه اون مرد میره میفهمه اون مرد خلافکاره و خیلیم مغرور…
خلاصه کتاب:
کیارش عادل با عشقی ممنوعه دست به گریبانه و درست وقتی که مانعی سد راهش نیست و میخواد عشقش رو جار بزنه متوجه دسیسهای میشه که مسبب تمامش …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نویس " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.