خلاصه کتاب:
با مرگ هدایت رمضانی و نابود شدن ثروتش، ضربه بدی به تنها فرزندش غزاله وارد میشه، آقای شیخی(دوست هدایت)به عنوان حامی وارد زندگی غزاله میشه و همه سعیاش رو میکنه که فکر این دختر رو از کینهای که نسبت به رئیس پدرش یعنی کیانمهر عابدی داره دور کنه، تا حدی هم موفق میشه، با وادار کردن غزاله به ادامه تحصیل و حتی سرکار بردنش اما با پیدا شدن دوباره کیانمهر تمام خاطرات بد غزاله زنده میشه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نویس " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.