خلاصه کتاب:
همیشه از کارهای پروانه تعجب می کردم. اصلا به فکر آبروی آقا جونش نبود.توی خیابون بلند حرف میزد و به ویترین مغازه ها نگاه می کرد، گاهی هم می ایستاد و یک چیزایی رو به من نشون می داد .هر چی می گفتم زشته، بیا بریم، محل نمیزاشت. حتی یکبار منو از اون طرف خیابون صدا کرد، اون هم به اسم کوچیک، نزدیک بود از خجالت آب بشم برم توی زمین. خدا رحم کرد که هیچکدوم از داداشام اون اطراف نبودند و گرنه خدا میدونه چی میشد…
خلاصه کتاب:
سودابه قرصی به پسری که مورد علاقهاش میده و اون رو به سمت خودش میکشه خودش رو تقدیمش میکنه و درست روزی که متوجه میشه از مهرداد حامله است… مهرداد…
خلاصه کتاب:
“هیجان” درسته که یک کلمه بی جان ادبیاتیه اما ما آدما با دیدنش قلبمون تند میزنه… نفسامون یکی در میون میشه… چشامون گرد میشه و منتظریم… منتظر اینکه بعدش چی میشه ؟؟؟ الان چی میشهه ؟؟ دوز این هیجان وقتی بالاتر میره که… ماهگرفتگی شروع بشه… اونم از جایی که بنیامین قصه… گم میشه! و گم شدنش باعث میشه خواهرش برکه به دنبال گذشته ای بره که مثل همیشه آتش زیر خاکستره !! رازهایی که براش قابل درک نیست و واقعیت هایی که قابل انکار نیست …
خلاصه کتاب:
من آسو هستم، تک دختر حاج صادق صبوری. شیرینی خورده ی شاهرخ پسر عموم بودم و از بچگی اسممون با هم میومد وسط، اما با اتفاقی که یه روز برای من افتاد و توی خرابه های یه ساختمون نیمه کاره روحم رو با بدترین شکل ممکن کشتن، من دیگه اون دختر سر به هوای قبل نشدم… شاهرخ هنوزم دوستم داره اما اگه بفهمه چه اتفاقی برام افتاده باز هم ادعای عاشقی می کنه؟ باز هم میتونه دم از عشق و علاقه بزنه…
خلاصه کتاب:
و گناه ما این بود که عشق اولشان نبودیم… برای همین چشم هایمان به نظر زیبا نمی آمد و بدخلقی هایمان روی چشم های کسی جانداشت، برای بودن و ماندنمان زمین را به آسمان ندوختند و هیچ کاری برای ثابت کردن دوست داشتن هایشان انجام ندادند، تار موهایمان قافیه شعر و غزل نشد و صدایمان تسکینِ درد هایشان.. ما عشق اول نبودیم وگرنه… برای دیدنمان لحظه شماری میکردند و برای لمسِ آغوشمان پیش قدم میشدند، تنها نمیماندیم، یادِ یک نفر خودمان را از یادمان نمیبرد، بغض قورت نمیدادیم، اشک هایمان دیده میشد، دوستت دارم هایمان به گوششان میرسید و سهممان میشد خواسته شدن…
خلاصه کتاب:
ماهورا شمس، دختری از جنس قدرت، که به دنبال قاتل خواهرش است، آیهان زرنگار، مردی از جنس غرور، به دنبال انتقام از خاندان شمس! دست تقدیر آنها را به هم وصل می کند، ماهی میداند، آیهان می داند و آن دو از سودای عشق خود را به ندانستن می زنند…
خلاصه کتاب:
خنیاگر داستان هیراد که خطای گذشته اش مثل طوق از گردنش آویزونه و سعی داره با خراب کردن زندگیش خوشبختی رو از خودش دریغ کنه تا بلکه تنبیه بشه ولی میون خراب کردن هاش دختر کوچولویی وارد زندگیش میشه که اونو مجبور میکنه ناخواسته بشه بابا لنگ درازش!
خلاصه کتاب:
داستان ترنم و آرینی است که به دلایلی مجبور به ازدواج می شوند که در ظاهر، ازدواج اجباری هستش... اما مگه دل بیتاب آرین میذاره که این ازدواج، اجباری و مثلا صوری باشه؟ از دست ندید که آرینش حسابی دل میبره…
خلاصه کتاب:
پولدارترین تاجر محل یه دختر داشت، یه حوری بلوری که کل پسرای هیز شلوار به دست دور و برش لهله میزدن برا داشتنش، من هرکسی نبودم، نه برا شهوت می خواستمش نه عشق و عاشقی، من فقط برا عذاب دادن اونو می خواستم، برا اینکه گلستونش رو آتیش بزنم، کار سختی نبود دوتا حرف عاشقانه تب دار گفتن زیر گوشش، صیغم شد و...
رمان دژخیم
صدای بله گفتن صدف در گوش های نیلو پیچید، صدایش شاد بود…ذوق داشت…اشک میریخت، اشک شادی، بغض گلویش را فشرد، ازدواج خودش چطور بود؟ ساده، بی هیچ پدر و مادری، عاری از رقص و آواز، آرزوهایش چه زود تباه شد. چشمانش لبالب اشک شد، سر رستاک لحظهای به سمتش چرخید، شبنم چشمهایش چکید، چشم رستاک همراه قطره اشک پایین آمد، او با معشوقش چه کرده بود؟دخترک یاد رویا هایش افتاد، یاد گذشته… -من اگه خدایی نکرده زبونم لال ازدواج کنم میترکونم
-مثلا چی کار میکنی؟ -یه تالار بزرگ یا تو چالوس یا لواسون میگیرم یه لباس عروس پف پفی خوشگل ولی ساده میپوشم، تور فرمالیته میرم،موهامو رنگ نمیکنم مشکی دوست دارم، ماشین عروس یا لامبورگینی یا فراری،
خلاصه کتاب:
قطره اشک بزرگی پلک زیرینش را رد کرد و روی گونهاش غلطید. چشمهای دریاییاش بیشاز همیشه برق میزد ولی لبهای صورتیاش از شدت ترس به سفیدی میرفت. لحظه به لحظه ماه قبل جلوی چشمش درحال رژه رفتن بود و نفس کشیدن را برایش سخت تر میکرد. عاشقانههای مردی که روی یکی از صندلیهای دادگاه جا خشک کرده بود ثانیه به ثانیه برایش رنگ میگرفت…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نویس " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.