خلاصه کتاب:
سال ها، از اولین روزى که او را در این شهر می دید می گذشت. اما باز وقتی که درچشمان گستاخش خیره می شد، نمی توانست دست و پاهایش را گم نکند و از خدا بابت این همه زیبایی که به این مرد داده بود گلایه و شکوه نکند. نمی دانست چه شده که دوباره به آن زمان برگشته بود. اما به یاد داشت زمانی را که با آن اسبِ سیاهِ چموشش که میان زمین های سر سبز، درحال نمایش دادن مهارتش بود درست مقابل پاهای ناتوانش افسار اسبش را کشید و از رَخش زیبایش پایین آمد…
خلاصه کتاب:
دادیار آذر روانشناس معروفی با گذشتهی سیاه و تاریک که سیزده سالگی پدر میشه و ریرا شاملو دختری که بدون خبر وارد زندگی تیره و تار پدر و پسر جوان میشه تا اینکه…
خلاصه کتاب:
این رمان در مورد مردی به اسم احمدرضا است که زنش مرده و یه دختر بچه ام داره سال ها قبل احمدرضا دل به دختر عموش، مرجان میده اما مرجان خیانت میکنه با کسه دیگه ای ازدواج میکنه. حالا بعد چند سال دختر مرجان به اسم دیانه به یه سری دلایل پاش به خونه احمدرضا باز میشه و پرستار دخترش میشه تا اینکه…
خلاصه کتاب:
آرمین پسر الکی خوشی است که معنی تعهد و پایبندی را نمی داند. دست روزگار مهرنوش را سر راهش قرار می دهد که زنی مطلقه و کم سن و سال است، آرمین تلاش می کند تا بتواند چند صباحی با مهرنوش باشد، مهرنوش مقاومت میکند و آرمین تصمیم میگیرد که...
خلاصه کتاب:
رمان از زندگی میعاد موحد تک پسر سی و پنج ساله حاج موحد، یکی از بزرگ ترین فرش فروشای بازار تهران، بخاطر یک شوک ناگهانی در زندگی اش از شهر می رود و در چنگل های شمال زندگی می کند. یک روز که در جنگل در حال راه رفتن می باشد با دودی مواجه می شود و وقتی نزدیک می شود متوجه می شود یه ماشین که رانندش هم دختر جوانی است به دره افتاده، میعاد از ترس اینکه ماشین آتیش بگیرد و دختر بمیرد او را نجات می دهد و به منزل خود می برد...
خلاصه کتاب:
دارا در جستجوی هویت و پدرش به ایران باز می گردد و پرده از معماهایی برمی دارد که باعث فوت پدر بزرگ دارا می شود… دارا با همکاری مارال در پی کشف حقیقت بر میآیند و با وقوع عشق و عاشقانه های بین مارال و دارا با وجود دین متفاوت دارا و مارال با مخالفت خانواده و قوانین روبرو می شوند…
خلاصه کتاب:
ریتا، دختری لجباز و قوی، با روحیه ایی فوق العاده شاد که با وجود سن کمش، سرآشپز یک رستورانه. اما طی اتفاقی، از اونجا اخراج میشه و توسط یک پیرمرد مرموز، وارد یک رستوران مجلل و شیک میشه. اونجا درگیر اتفاقاتی میشه که...!
خلاصه کتاب:
رزیتا یه دختر ۱۴ساله کاملا معمولی (با چهرهای دوستداشتنی) که عاشق پسر عموش سپهر میشه، سپهر هم برای امیال خودش عشق رزیتا رو قبول میکنه ولی رزیتا بهش پا نمیده بعد یه مدت، رزیتا سپهر رو تو پارک با یه دختر دیگه میبینه و دوسال شدیدا افسرده میشه، بعد ار اینکه حالش خوب شد تصمیم میگیره انتقام بگیره و چون سپهر عاشق زیبایی بوده، رزیتا تصمیم میگیره زیباترین دختر فامیل و مدرسشون بشه تو این دوسالم سپهر اینا میرن مالزی و…
خلاصه کتاب:
راجع به پسری هستش که بنا به دلایلی در تیمارستان بستری شده و متاسفانه هیچکسی نمیدونه مشکلش چیه و نمیتونه حریفش بشه چون فوق العاده پرخاشگره... تا اینکه...!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نویس " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.