خلاصه کتاب:
تارا زندی برای رسیدن به هدف بزرگ زندگیش، شرکت تولید بازیهای رایانهای، تک تک روزها، ساعتها و لحظههاش رو برنامهریزی کرده ولی… وقتی ایمان زندی از این شراکت پا پس میکشه همه چیز بهم میریزه. تارا مجبوره جای خالی ایمان رو با ” آقا امیرسام خان! ” پر کنه. شراکت با این آدم پیچیده قرار نیست کار آسون و راحتی باشه بخصوص با وجود اون خاطرهی مشترک! “آقا امیرسام!” برای رسیدن به خواستههاش هیچ وقت از روشهای متداول استفاده نمیکنه، حتی اگه اون هدف یه شرکت کوچیک باشه یا تارا… خانم!
خلاصه کتاب:
شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تا اینکه پسر مغرور دانشگاه جذبش میشه، شاه صنم تو دردسر بدی میوفته و کسی که کمکش میکنه، مرد شروریه که ازش کینه داره و منتظر لحظه ای برای تلافیه...
خلاصه کتاب:
من مسیحم… مسیح رادان … مردی که از همسرش خیانت دید و دیگه به هیچ زنی اعتماد نکرد... با اجبار پدرم دختر ریزه میزه ای رو به عقدم درآوردن و تا دلم خواست حرص خیانت زن قبلیمو سرش خالی کردم ولی اون بهم ثابت کرد که همه ی زنا خائن نیستن ولی من احمق کوتاه بیا نبودم و مدام اذیتش میکردم تا وقتی که یهو غیبش زد… کل دنیا رو زیر و رو کردم تا پیداش کنم... همه جستجوم شد تو پیدا شدن جنازه زن مورد علاقم و در آخر یه سنگ قبر وسط سینه قبرستون ... باورم نمیشد که عاشقش شده بودم... با رفتنش دنیام تیره شد...
خلاصه کتاب:
افرا دختر یک شهید جنگل است: تنها فرزند یک پدر جنگلبان تنها فرزندش را می گیرد و می رود به دهستانی در دل دامنه های شمال. شغل پدر را در پیش می گیرد و کم کم خو می کند با اخلاق های عجیب مردم ساکت. ولی گذشته، آن بند بریده نشده، آن سند بلاتکلیف مانده، به دنبالش می آیند آن هم درست وقتی که دارد در حال، در اکتون زندگی اش، عشق را پیدا می کند در حوالی راش پیر، نهالی تازه و ظریف روبیده است در حالی که درخت کهنسال خشک هنوز سرپاست و رویش سایه می اندازد. و افرا مانده است بین دوراهی: راش عمردار را تبر بزند یا مرگ نهال را به تماشا بنشیند؟
خلاصه کتاب:
بانوی داستان من ماشین گران قیمت زیر پایش نیست! بانوی داستان من غروری از جنس غیرت دارد، بانوی داستان من سردی و گرمی روزگار را چشیده… بانوی داستان من از …
خلاصه کتاب:
موتور سوار غیرتی و و خشنی که سر شرط بندی دست روی دختر ممنوعه ی اوس اسد می ذاره. دختر همسایهی شیطون که خیلی وقته دلش برای آقا مهراب پس ناخلف حاج فیضی پیش نماز مسجد محل رفته اما با برگشتن ورق و قتلی که اوس اسد باعثشه همه چیز بهم می خوره… عشق ممنوعه ی مهراب و ترمه با ورود محمد ابراهیم پسر بزرگ تر حاج فیضی کم رنگ تر میشه چرا که محمد ابراهیم هم مثل برادرش عاشق ترمهس و فرشته ی نجات اوس اسد از اعدام… ولی شب عروسی…
خلاصه کتاب:
النا بخاطر اشتباهی مجبور شد از ازدواج از پیش تعیین شده اش چشم پوشی کند و خواهر کوچکترش با نیکو بدنام ترین رییس مافیا ازدواج کند اما از اولین دیدار کشش زیادی بین النا و نیکو به وجود می آید…
خلاصه کتاب:
دختری۱۷ ساله که وقایع دوسال از زندگیشو در قالب دو فصل از زبان خودش تعریف میکنم، ایلیا سمایی: دبیر ریاضی، که شقایق سر یه لج ولجبازی دلباخته اون میشه، حمیدرضا: پسریه که توی یه خانواده مذهبی بزرگ شده واز فصل دوم وارد داستان میشه…
خلاصه کتاب:
داستان در مورد دختری به نام ستایشه که فکر می کنه ایدز داره. چون نمی خواسته خانوادش رو در معرض ابتلا قراره بده بدون این که به اونا بگه راهی شمال می شه. اون جا با پسری به نام شاهین آشنا می شه و با کمک اون می فهمه بیمار نیست. با یه اشتباه در گیر مشکلات شخصی شاهین می شه و مسیر زندگیش به کلی تغییر می کنه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نویس " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.